فیهِ رِجالٌ یُحِبّونَ أن یَتَطَهّروا

۱ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

مرا دریاب با یک قطره لبخند

حامد حمایت کار | دوشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۱، ۰۶:۳۱ ب.ظ | ۲ نظر

 با سلامی دیگر به همه آن هایی که تو را می خوانند  

با تو خواهم گفت بر من چه گذشته ست رفیق

که دگر فرصت دیدار شما نیست مرا

نوبت من چو رسید

رخصت یک دم دیگر چو نبود

مهربانی آمد ، دفتر بودن در بین شما را آورد

نام من را خط زد و به من گفت که باید بروم

من به اومی گفتم کارهایی دارم ناتمامند هنوز

او به آرامی گفت: فرصتی نیست دگر

و به لبخندی گفت: وقت تمام است ، ورق ها بالا

هر چه درکاغذ امروز نوشتی تو ،  بس است

وقت تمام است عزیز ، برگه ات را تو بده

  • حامد حمایت کار